هیچ میدانی؟
اینجا سکوتی همه وجودم را فرا گرفته است
و من
در سکوت و تنهایی
بغض هایم را می شکنم
و چشم هایم
تنها وجودی ست از خودم که مرا آرام می کند
چشم هایم
هنگام بغض پا به پایم می گریند
و حالا
این وجودم دارد همه ی دردم را می کشد
چشم هایم درد می کند
دیگر
دلم برای چشم هایم می سوزد..
آه یک سال گذشت
یکسال است که دلتنگی های غروب را با بودن در کنار مزارش، سپری می کنیم
و در نهایت ناباوری، باورمان شده که او دیگر نیست، دیگر نمی آید
و دیگر نباید منتظرش باشیم، دیگر آن شمع فروزان را نمی بینیم
ولی طنین صدای دلنشینش همچنان در گوش ما
و مهربانیش در قلب ما و زیبایی چهره اش در یاد ماست
لعنت .... لعنت
امشب خیلی دلتنگتم ابجی عزیزم ...
امشب خیلی دلتنگم ...
می خوام با واژه های دلتنگیم زار و غریبانه گریه کنم
شیونم تمام وجود بی رحم دنیا رو بگیره
تا تن بی مرامش به لرزه بیافته
می خوام با هر انگشتی که بر صفحه سرد و بی روح کیبورد می زنم
اشک بریزم تا از اشکهام دریایی بسازم
و
با قایق دلم به سمت تو پر بکشم
با این دستای بی رمقم پاروی دلتنگی رو به دست بگیرم
انقدر پارو بزنم تا در همین قایق به خواب برم
و
در خواب پیش تو باشم ابجی عزیزم
بـــــــــــــی صـــــــــدا وآرام این روز هــــــــــا .
شکـــــــــــــننده تر از هــــــــــــــر روزم
دلـــــتنگ تــر از هر دلــــــــــــــتنگی
تـــــــــــــــنها تر از هر تنهـــــــــــا نمــیدانم چـــرا ؟!
خــــــــــدایا دستم را بگیر دیگـر توان هیـــــــــــچ ندارم
نه طــــــــــاقت تنهایــی نه طـــــــــاقـت دلتنـگی و نـه...حتـی طاقـت زندگی هم نـدارم ...!!!!!!!!!
امشب سالگرد اولین شبی است که در خاک تا ابد آرمیدی
مهمان خدا
گل بودم و از شاخه جدایم کردند
گفتم: فرشتگان، چه کردند با تو
گفت: روزی خور سفره خدایم کردند
.....
زینبم سلام ... سلام به آن نگاه پاک و دستهای مهربانت
می دانم نگاه میکنی، می شنوی و می بینی
چقدر باید از غم نبودنت نوشت و چقدر باید داغ ندیدنت را تحمل کرد
هر چه زمان می گذرد بیشتر می سوزم
نمی دانم رسم دنیا چرا دوری است و جدایی سهم دلهای خسته همیشه آه است و تنهایی !
جایت خوب است ؟
روزها چه میکنی ؟ حتماً به مادر سر می زنی و می بینی که چقدر غریبانه در غمت می گرید
باورش سخت است دیدن این همه غم و زبان در کام کشیدن
عزیزم ، نازنینم
مظلومانه زیستی و مظلومانه رفتی و می دانم که بر سر خوان حضرت زهرا (س) هستی
جانا ... بر ما گذری کن و بگذار دل تنگم آرامش یابد خیلی وقت است روی ماهت را ندیده ام
مزاحمت نمی شوم شاید فرشتگان منتظرت باشند نمی خواهم پابند دنیای ما باشی ...
آرامش ابدی و شادی روح گوارایت باد نازنین
خوابیده این شتر در هر خانه ای به زور
بی درد و ترس، کردی از این زندگی عبور
از آن زمـــان که فاصــله افتاد بیــن ما
هر شب به یاد قبـــل ، تو را می کنم مرور
یک چهره داشتی پر از احساس های ناب
یک قلب مطمئن، پر از ایمان و عشق و شور
دستی که از لطافت بسیار پینه داشت
عمری پر از شرافت و از کینه هـــا به دور
رفتی اگر چه از نظر چشـــم ما ولــی
از یاد ما نمی رود آن چشــمه ی صبـــور
گفتی نمی دهد به کسی مهلتی اجل
خوابیده این شتر در هر خانه ای به زور
.....
هیچ وقت فراموشت نمیکنیم... ![]()
روحت شاد عزیزم
روحت شاد ای فرشته رها در آسمان
هیچ فکر تنهایی ما بودی وقتی پر کشیدی ؟
گمان می کنم خود خدا تو را در آغوش کشید که اینقدر مستانه رفتی و به هیچ چیز دیگر نیاندیشیدی
نثار فاتحه تنها کاری است که از دستم بر میاد در لحظه غربت و دلتنگی ام
روح پاکت با حضرت زینب محشور باد
دلتنگیم .... چه کنیم ؟
دلم تنگ است به اندازه تنهایی مادر !
مهربانم .... نبودنت را هنوز باورمان نیست ... دلم تنگ است و اشکهایم روان
بی تو چه کنیم ؟ با که بگوییم غربت لحظه هایمان را ؟
این روزها دل پدر کوچک کوچک شده و چشمان نجیبش فقط تو را فریاد میزند و واژه ها چقدر ناچیز اند برای بیان این همه دلتنگی
خوشا به حالت که فرشته وار زیستی و فرشته گونه پرواز کردی
خوشا به سعادتت که فهمیدی چگونه باید زیست و چگونه باید ماند و چگونه باید رفت
خوشا به حالت مهربان .....
یکسال گذشت ...
یکسال گذشت , داغ دلم کهنه تر شده است
زینب بیا که زخم دلم تازه تر شده است
اشکی نمانده گوشه ی چشمم تو را قسم
برگرد پیشمان و بگو قصه سر شده است
پرواز تو کمر مادرم شکست
دردت به جان من ، همه چی تیره تر شده است
تاج سرم بگو که وداع تو شایعه است
آخر برادرم ز غمت پیر تر شده است
برگرد نازنین به خدا در فراغ تو
مردن برای خواهرات ساده تر شده است
دلتنگی شبانه و کابوس و اشک و آه
یارب دعای من نکند بی اثر شده است...
خوب من...
نامت را بر کتیبه ای از جنس عاطفه حک خواهم کرد تا گواهی بر معصومیت تو باشد...
عکست را در گلدانی از جنس عشق خواهم گذاشت تا بر بام باغ ملکوت غنچه دهد...
آخرین سخنت را بر برگی از لاله در کتابی از عطوفت خواهم گذاشت و شب هنگام یاد تو را به میهمانی خیال خواهم خواند...
بی گمان با من سخن خواهد گفت که زندگی کوچکتر از مردمک چشم است...
بهاران با تو زیباست...
و فصل پاییز مرگ برگهای سبز را به تماشا مینشیند...
زمستان غم چشمان تو را به خاطر می آورد...
آنگاه که پر از فریاد در سکوتی دلگیر غریبانه بار سفر بستی و به دیار معشوق شتافتی...............
دوستت داریم و همیشه بیادتیم
بهشت جایگاهت بهترینم
يادت در خاطرمان هميشه جاودان است
چه زیباست این متن در وصف تو نازنین ترینم :
هیچکس چون تو سرود زیبای یاری رساندن بر قله های رفیع عشق را
بی هیچ ادعا و بی هیچ چشمداشتی فریاد نمی کرد
و آنگاه که باید یاری می شدی،
هیچکس را یارای یاری رساندن به تو نبود
دوستت دارم تا بی نهایت و دلم تنگ است برای تمام روزهایی که می توانستم با تو باشم و نبودم
زینب....
حال من ماندم و غم از دست دادنت و یک دنیا خاطره از کودکیمان تا امروز....
چگونه با نبودنت کنار بیایم....
چگونه در غم نبودنت شریک شوم...
وقتی جای خالی ات را همه احساس می کنن...
آه یک سال تمام شد ...
و شيشه هاي پنجره را شسته ام
آيا دوباره زنگ در، مرا به سوي انتظار صدا خواهد برد؟
... و اكنون نگاهم از شيشه گذشت، به كوچه دويد
و روي سنگ نوشته مزارت ايستاد،
آه يك سال تمام شد!!
و دريغا كه هيچكس جاي خالي تو را در دل ما پر نكرد...
تو به همراه قاصدكان سبكبال رفته بودي
و ما اينك چقدر تنها مانديم!!
که گمان داشت ...
روز ما را ز شب تیره بتر خواهی کرد
که گمان داشت که یک جمع در اندیشه تو
تو نهان از همه آهنگ سفر خواهی کرد
دعا کن
بی تو تمامی فصول سرد است وبی روح
یکسال نبودنت را هنوز باور نکرده ام
بر سر مزارت که می ایم هنوز شوکه هستم و مات
خوابم یا بیدار ؟
چگونه نیستی ولی از همه هوشیارتری به احوال ما
چگونه رفته ای ولی از همه اوقات بیشتر احساست میکنم
مهربان
دستت که به خدا میرسد و ابرهای نرم را چون بالشی در اغوش میکشی
برای ما مردگان متحرک بیشتر دعا کن
شاید به حق پاکی نفست و حرمت خواهری دعایت مستجاب شود
فرشته من
ناله را هر چند می خواهم که پنهانش کنم
سینه می گوید که من تنگ آمدم فریاد کن
نميداني چقدر دلم هوايت را دارد ....... قلب پاك و آرامت ، نگاه معصومانه و زيبايت ، لبخندهاي مليح و مهربانت .... همه و همه را به ياد دارم ....
به رسم همیشه دعايمان كن ..... دعاي فرشته ها زودتر مستجاب ميشود
متوكل باش ...
بدون تو سالها پيرتر شده .... نگاهش ديگر شاد نيست و چشمانش ديگر نميخندد
زمزمه لحظات تنهايي اش را بسيار ديده ام
رفتنت سخت بود و نديدنت از آن سخت تر .......
عزیزم به داغت صبورم که مردن
قضایی است حتمی و حکمی خدایی
ولی از جدائیت آتش گرفتم
امان از جدایی، امان از جدایی
عكس نازنين تو در گوشه اتاق هر روز نگاهم ميكند و هر صبح با سلامي به روح پاكت آغاز ميشود ....
از زندگی و دنيا خسته ام نگاهي به رويت مي اندازم و گويي با لبخندي ارام در گوشم مي گويي .... زندگي شوخي بزرگي است ..... بخند و متوكل باش
دل تنگت شده ام ....
گردش چرخ، نه بر دایره دلخواه است!
مهربان خواهرم روزگارمان میگذرد اما در حسرت گذشته !
مادرم میگوید خوشا به حال گذشته ها .... حیاطی نقلی بود و صفایی بی انتها .... شور و شوق زندگی نمیگذاشت غم دنیا اذیتمان کند .
راست میگوید هر چه خاطره خوب در ذهنم هست از گذشته است و خانه پر مهر و صفای قدیمی با آن حیاط کوچک اما زیبا ....
در خواب می بینمت ..... هر بار که می آیی رشیدی و خوشحال ... در آغوشت میکشم و سخت میگریم طوری که بالشت زیر سرم تر میشود از این همه دلتنگی .... آرام دستی به موهایم میکشی و می خندی
جایت چقدر خالی است ....
میگویند خاک سرد است .... ولی من سردیش را هنوز باور ندارم وقتی هنوز در خاطرم زنده ای !
و بــاز دلـــم به وسعــــــــــــــــــــت
سیــــاهی جاده ی احســاس گرفـــــت
با چشمــانی بارونـــــــــــــی
قلـــم به دســـت می گیــــرم
و می نویســـــم
... خواهـــــــــــــــــــر!
حالم
درختي را تصور كن كه،
تبر خورد و نيفتاد...
داستان خیلی تلخی بود
امیدوارم نصیب کسی نشه داستان ما
آوای بی قراری
دلتنگی یعنی فاصله ای که با هیچ بهانه ای پر نمی شود !
.
.
دلتنگی مثل کوفتگی تصادفه
اولش بدنت گرمه حالیت نیست
ولی یه دفعه دردش شروع میشه
و تازه میفهمی چی به سرت اومده !
.
.
کاش به جای “دلم” گلویم “تنگ” میشد
هوا نمی ریسید و خلاص …
.
.
خدایا این روزها کمی مرا تلاوت کن
شاید ختم شد جز هزارم دلتنگی ام !
.
.
دلتنگ روزهایی هستم که معنای خداحافظ ، تا فردا بود …
.
.
از اینجا که هستم تا آنجا که هستی ، وجب به وجب دلتنگم !
.
.
هیچوقت برای تنهایی خودم گریه نکردم
دلتنگ آنهایی شدم که تنهایم گذاشتند …
.
.
دلم تنگ شده برای روزهای کودکی که بهانه ی گریه ام
داشتن یک عروسک بود نه یک آدم !
.
.
دلتنگی یعنی تو و تو یعنی تمام دنیای من !
.
.
کاش هر روز جمعه بود و دلتنگیهایم را گردن
غروبش مى انداختم !
.
.
دلتنگم و این درد کمی نیست که پشت هیچ خط تلفنی
صدای تو نیست
دلتنگم و این درد کمی نیست که رو برمی گردانم
و جای تو خالی است !
.
.
دلتنگی من تمام نمیشود
همین که میبینم نیستی
دلتنگتر میشوم برای تو !
.
.
در زندگی برای بعضیا
از یک روز ، از یکجا ، از یک نفر به
بعد دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست !
نه روزها ، نه رنگ ها و نه خیابان ها …
همه چیز میشوند دلتنگی !
.
.
عجب وفایی داره این دلتنگی !
.
.
دلتنگم ، دلتنگ تو
دلتنگ هر دقیقه شنیدن صدات
دلتنگ حرفات
دلتنگ خنده هات
دلتنگ اینکه اسممو سوالی صدا کنی
دلت که گرفته باشد ، شادترین آهنگها روضه خوانی میکنند
شلوغ ترین مکانها تنهاییت را به رخت میکشند
و شادترین روزها برای تو غمگین ترینِ روزهاست
دلت که تنگ باشد ، نقض میشود همه قانونها …
.
.
دلتنگی نه با قلم نوشته می شود نه با دکمه های سرد کیبورد …
دلتنگی را با اشک می نویسند !
.
.
از قوی بودن خسته ام
دلم تو را میخواهد
دلم تو را میخواهد که برایت بگویم داستان دلتنگیم را
و دلتنگی هایم را ببارم …
.
.
چقدر نوازش دست های مهربانت خوب است
و من چه زود دلم برای همه چیزهای خوب تنگ میشود …
.
.
باید خیابان طولانی ای باشد تا بشود
تمام دلتنگی هایت را قدم بزنی !
.
.
گاهی که دلتنگت میشوم ، فراموش می کنم
که تو فقط یک خاطره ای !
.
.
این روزهای سخت از هر انگشتم یک هنر می بارد !
شبها می بافم خیالت را
روزها می کشم دردهای نبودنت را
و غروب ها هم ، وای غروب ها
می نالم با سازِ دلتنگی هایم …
.
.
خدایا من صبورم اما دلتنگی من چه میداند
صبوری چیست ؟!!!
.
.
اینجا همه دلتنگند
دنبال گمشده ای هستند
من هم دنبال گمشده ای می گردم
گمشده ای به نام زینب
.
.
دلتنگی سهم ماست از خاطراتی که یک روز
خاطره نبودند ، زندگی بودند !
.
در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستم
بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره
انتظار تو کشیدم تا که برگردی دوباره
در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستم
زیر بارون جدایی با خیال تو نشستم
پشت شیشه روز و شب ، دل به بارون می سپارم
من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم میارم
انتظار با تو بودن منو از پا درمیاره
ترس از این دارم که بی تو ، تا ابد چشام بباره